(قسمت ۷) یازده هنرمند معاصر راهبردهایی برای بیشترین استفاده از فرصتِ کار از خانه ارائه میکنند: آرتور پِنیا (Arthur Pena)
زندگی را از کار جدا کن
آرتور پِنیا/ نقاش امریکایی
قبولِ انزوا، که کار در استودیو پیشاپیش نیازمند آن است، چیز تازهای نیست. با وجود این، درآمیختن و پیشروی دو جنبه در هم، یعنی زندگی و کار، چالشهای خاصی پیشِ رو میگذارد، و بنا به تجربۀ من، فرد را ناگزیر میسازد با سرشت واقعیِ این دو مواجه شود.
تجربۀ اولیۀ من از کار از خانه حاصلِ موقعیتی اجباری بود ناشی از آن که خودم را در موقعیتی یافتم که کارگاهی برای کار کردن ندارم. میز وفادارِ آشپزخانۀ من دستِ آخر جای دهها نقاشی رنگ روغنی شد. باید نقاشیها را بالای اجاق تکیه میدادم تا بتوانم نگاه دقیقی به آنها بیندازم. بعد از چند ماه، به یک انبار بزرگ (به مساحت تقریباً ۶۰۰ مترمربع) در دالاس نقل مکان کردم، جایی که نیمی از آن تبدیل به جایی برای زندگی و کار شد. فضای بزرگ آن با کف سیمانیِ خام جای ایدهآلی برای هر هنرمندی بود که دغدغههایش فقط به کاری که انجام میدهد منحصر میشود و نه لزوماً عنکبوتهایی که در توالت و حمام، یا گوشۀ اتاقهای بزرگی که در آنها میخوابد جمع شدهاند.
تمام آن سه سالی که با کارم زندگی میکردم، شاهد تضاد و درگیری میان دو احساس متفاوت بود؛ از یک طرف این احساس که چرا تمام روز را کار نمیکنم، و از طرف دیگر چرا وقتی میدانم باید کار را متوقف کنم همچنان به کار کردن ادامه میدهم و به این ترتیب جایی برای احساس زندگی کردن بیرون از ذهنی که پیوسته مشغول فعالیت است باقی نمیگذارم. به تازگی به نیویورک نقل مکان کردم. استودیوی من حدود ۱۸ دقیقه با آپارتمان جدیدم فاصله دارد.
تاکتیکهای قدیمی و نخنمایی را به خدمت میگیرم از قبیل آن که نقاشیها را برمیگردانم یا پنهانشان میکنم تا دوباره به آنها نگاه نکنم، از یک برنامۀ زمانیِ سفت و سخت برای شروع و پایانِ کار تبعیت میکنم، یا از روی یک فهرست فعالیتهای روزانه کارهایم را انجام میدهم، تا بار اضافی و خارج از طاقت روی شانههایم نگذارم. همۀ این تاکتیکها خیلی عملی هستند. اما واقعاً چقدر عملگرایی و فعالیت در کارگاه لازم است؟ این فعالیتها باعث میشوند کار در استودیو شبیه یک شغل تماموقت احساس شود، که صادقانه بگویم، هنر را ضایع میکند.
شرایط جاری که هنرمندان خود را در آن مییابند – یعنی اجبار به منتقل کردنِ کارگاهشان به خانه – مستقیماً آن گریزجویی و میل به رهایی را که تولید هنر و رفتن به کارگاه ممکن میکنند، به چالش میکشد. من هرگز از آن دسته آدمهایی نبودهام که یک دفتر طراحی با خودم این طرف و آن ببرم یا دائم در حال خط خطی کردن باشم؛ نقش من به عنوان هنرمند به سادگی فقط یک حقیقت بود. فکر میکنم این بزرگترین دستاورد من از تجربۀ زندگی در کارگاهم بود. بعضی اوقات فقط لازم است برای مدتی کار نکنید. اگر کسی چیزی تولید نکند هنرمند بودنِ او متوقف میشود؟ این پرسشی عمیقاً شخصی است که از فشار ناشی از محاصره شدن با کارم نشأت گرفت. برای آن آماده باشید.
دست آخر، با زندگی کردن در استودیو خودم را با چالش پیشبینینشدهای مواجه دیدم که باید با نیاز به انجام کاری تمام مدت و پیوسته مشغول بودن، مقابله کنم. چرا؟ پاسخ واضح، نابودی و تباهیای است که ترس و شبحِ همیشهحاضرِ مرگ با ماهیتِ عملیاش دارد، و این قرنطینۀ خودخواسته اصلاً به همین خاطر است. اگر به گذشته فکر کنم، زیستن با کار/ در کارگاهت به آن معنا نیست که باید بیشتر بسازی؛ بلکه واقعاً به آن معناست که وقت داری آهستهتر بسازی. آهسته و پیوسته پیش بروید، جای دیگری برای رفتن نیست. این هم منعکسکنندۀ واقعیت این زمانۀ چالشبرانگیز است و هم نشاندهندۀ این واقعیت که شما همیشه خودتان هستید.
Photo courtesy of the artist