کوتاه دربارۀ بیوگرافی هنرمند؛ بایدها و نبایدها
بیوگرافی هنرمند اغلب اولین بخش از اطلاعاتی است که در اختیار خواننده قرار میگیرد، به همین دلیل به شما این شانس را میدهد که در نوشتنِ آن چکیدۀ کار و فعالیت هنرمند را برجسته کنید و دلیلی برای خواننده – از هر گروهی از مخاطبان که باشد – فراهم آورید تا بخواهد بیشتر دربارۀ او بیاموزد. بیوگرافیها همچنین محرکِ بهینهسازیِ موتورهای جستجو (SEO) هستند. وقتی به نتایج جستجوها دقت کنیم، گوگل و موتورهای جستجوی دیگر، آن دسته از محتوای نوشتاری را که جذاب و خواندنی هست ترجیح میدهند، به عبارت دیگر، آن مطالبی که خوانندگان برای آنها وقت صرف میکنند و مبنایی برای ادامۀ جستجوهای آنها میشود، بنابراین نوشتن یک بیوگرافی درست که خواننده را همراه کند راهی عالی برای افزایش احتمال کشف و دیده شدنِ هنرمند در فضای مجازی است.
اینها سه اصل اساسی یک بیوگرافی مناسب هستند که توسط نویسندگان متخصص، انجام، آزموده و استفاده شدهاند:
- بیوگرافی باید فعالیت هنرمند – شامل مدیوم (یا مدیومهای مورد استفاده)، مضمونها، تکنیکها و تأثیرها – را خلاصه کند.
- بیوگرافی باید با جملهای آغاز شود که تا جای ممکن دربرگیرندۀ مهمترین ویژگی دربارۀ هنرمند یا کار او باشد، به جای آن که با خُردهخبرهای زندگینامهای، مثل آن که کجا مدرسه رفته یا بزرگ شده، شروع شود. (مثلاً: جان چَمبِرلین بیش از همه به خاطر مجسمههای تاخوردهاش شناخته میشود که از آهن قراضه، بخشهای آسیبدیده و دورریختۀ خودروها، و دیگر نخالههای صنعتی ساخته میشوند.)
- بیوگرافی باید بین ۸۰ تا ۱۴۰ کلمه باشد. بهترین حالت ۱۲۰ کلمه است، هرچند یک بیوگرافیِ ۸۰کلمهایِ مختصر و مفید به بیوگرافیِ طولانیتری که شامل جملههای پُرکنندۀ بیفایده است ترجیح دارد.
چرا ۱۲۰ کلمه؟
پژوهشگرانی که دربارۀ توجه و همراهیِ مخاطبان در موزهها تحقیق میکنند دریافتهاند که بازدیدکنندگان خیلی زود از بیانیههای دیواری (استیتمنت هنرمند، معرفی کیوریتر، مرور منتقد، و غیره) که بیش از ۱۵۰ کلمه باشند، خسته میشوند و علاقهشان را از دست میدهند. به این ترتیب، بهترین راهکار آن است که با محدود کردن تعداد کلمات بیوگرافی به حدود ۱۲۰ تا، خواننده را در وضعیتی مشتاقِ دانستنِ بیشتر رها کنید. در بهترین حالت، خواننده باید یک یا دو فراز و نکتۀ کلیدی از آن نوشته را بفهمد و به خاطر بیاورد.
اگر مایلید مرور جامعتری بر فعالیت حرفهای یک هنرمند داشته باشید، مجاری دیگر همچون مطبوعات یا پُست در وبلاگها را مدِ نظر قرار دهید.
پرسشهایی که باید هنگام نوشتن دربارۀ فعالیت یک هنرمند بپرسید:
جنبههای مادی
- هنرمند با چه مدیوم (رسانۀ هنری) یا مدیومهایی کار میکند؟
- سبک (یا شیوۀ کاری) او چگونه است؟
- دربارۀ چه اثر یا آثاری از او میتوانید صحبت کنید که بتواند تصویری بصری از کیفیات بالا را منعکس کند؟
موضوع (درونمایه)
- چه مضمونهای غالب یا ویژگیبخشی در آثار هنرمند به تصویر کشیده شدهاند؟
- چه موضوعهایی دستمایۀ خلق آثار شدهاند یا مضامینِ پنهان پشت کارها هستند؟
(ربطِ) تاریخ هنری
- چرا این هنرمند مهم است؟
- این هنرمند چه تاثیری بر تاریخ هنر گذاشته، یا چه نمونههای مشابهی از کار او در تاریخ هنر وجود دارد؟
- چه هنرمندان دیگری بر فعالیت او تاثیر گذاشتهاند؟
- این هنرمند چگونه مدیوم یا مدیومهایی را بازتعریف کرده است؟
- استادان یا همترازهای هنرمند چه کسانی هستند؟
زمینه (بافتار)
- در چه حال و هوای سیاسی یا فناورانهای هنرمند کار میکند؟ یا چه رویدادهای تاریخی یا سیاسی بر کار او تاثیر گذاشتهاند؟
فرهنگ عامیانه
- این هنرمند چه بخشهایی از هنرها یا فرهنگ عامیانه را در آثار خود میگنجاند؟
- این هنرمند درگیرِ چه بخشهای دیگری از هنرها یا فرهنگ عامیانه، مثل طراحی صحنه، لباس، لوازم کاربردی، موزیک ویدیو، …، است؟
نقل قول
- آیا میتوان با یک نقل قول کوتاه (یک تا دو جمله) و تاثیرگذار از هنرمند به هیچ کدام از پرسشهای بالا پاسخ داد و در بیوگرافی گنجاند؟
۶ اشتباه رایج در بیوگرافی هنرمند
ستایش مبالغهآمیز
ستایش از هنرمند میتواند وسوسهآمیز باشد. با این همه، به تجربه ثابت شده که خوانندگان به ادعاهای بیاساس دربارۀ اهمیت یک هنرمند به شکل مثبت واکنش نشان نمیدهند (مثلاً، هنرمند X یکی از مهمترین هنرمندان دوران پساجنگ به شمار میآید، یا هنرمند Y به دلیل کارهای زیبایش به نحو گستردهای مورد تحسین قرار گرفته است). بیشترِ خوانندگان این زبان جعلی و خلاف واقع را باور نمیکنند، و حتی چه بسا نسبت به ادامۀ نوشته و برنامۀ شما مشکوک و بدبین شوند. بهترین راه برای تقویت تاثیرگذاریِ یک بیوگرافی خوب، تلاش در جهت آموزش دادن است نه “با چربزبانی قالب کردنِ یک عقیده”. مطالعات بسیاری نشان دادهاند این شیوه کار نمیکند، بویژه در مورد مخاطبان جوانتر (بخوانید: خورۀ تکنولوژی)، که به شکل مثبتتری به پیامهای ساده و اصیل پاسخ میدهند.
فهرست بلندبالای دستاوردها
توصیۀ ما آن است که شمارِ گزیدۀ کارنماها و تقدیرها را به حداقل برسانید (خوانندگان علاقمند میتوانند به CV هنرمند مراجعه کنند). این فهرستهای بلندبالا، هرچند ممکن است دیگران را تحت تاثیر قرار دهند، اما خواندنِ آنها در قالب یک نوشتار خستهکننده است. از طرفی آنها جای باارزش بقیۀ مطالب را اشغال میکنند، که در غیر این صورت میتوانستید آن را به بحثی واقعی دربارۀ فعالیت هنرمند اختصاص بدهید.
یقیناً موقعیتهایی وجود دارد که ذکر یک جایزه یا کارنمای درخشان از کارنامۀ هنرمند به درد میخورد و معنی دارد. در چنین حالتی، سعی کنید راهی برای گنجاندنِ طبیعیِ اشاره به آن موفقیت در جریان معمولیِ متن بیابید.
زبانِ پیچیده
زبانِ تخصصیِ دانشگاهیِ نابهجا و نوشتارِ شبهنظری تقریباً در همه جای دنیا مایۀ دلزدگیِ خواننده است. به جای آن که سعی کنید کیوریترها، دانشگاهیها و گالریها را تحت تاثیر قرار بدهید، روی مخاطبینی تمرکز کنید که چه بسا به کلی با هنر و هنرمند ناآشنا هستند. خوانندهها میخواهند از نوشتۀ شما خوشهچینی کنند و اطلاعات مختصر و مفیدی به دست بیاورند، پس بهترین راه برای نیل به آن استفاده از زبانی ساده است. قانون طلایی، گنجاندن یک ایده در هر جمله است.
املای کلمات و نقطهگذاری
هیچ چیزی سریعتر از اشتباهات دستوری و غلطهای املایی و خطاهای نقطهگذاری اعتبار و درستیِ محتوای شما را زیر سوال نمیبرد. وقتی مینویسید، برخی از بهترین نکات اینها هستند:
- از یک فونت مناسب و معمول استفاده کنید.
- از املای درست کلمات و شکل صحیح افعال و مناسب بودنِ نقطهگذاریها اطمینان پیدا کنید.
- از حداقل یک یا دو نفر دیگر بخواهید نوشتۀ شما را بخوانند.
- فراموش نکنید عنوان کارنماها را بین علامت نقل قول یا ایضاً (” “) بگذارید و عنوان آثار را ایتالیک بنویسید.
دوبارهنویسی (یا حذف) ملیت، سال تولد و مرگ هنرمند
در بیشترِ نوشتههای هنری سنت معمولی است که ملیت، سال تولد و درگذشت هنرمند را بلافاصله پس از اولین عبارتِ شروعکننده – که نام هنرمند است – بیاورند (مثلاً: الگزندر کالدر [امریکایی، ۱۸۹۸-۱۹۷۶]) بدانید بیوگرافیتان چگونه در صفحۀ مورد نظر ظاهر میشود و بعد تصمیم بگیرید این اطلاعات را اضافه (یا حذف) کنید تا از قالب پیوسته و هماهنگ نوشتهتان مطمئن شوید و حجم مطالب را به حداقل برسانید.
کهنه ماندنِ بیوگرافی
در مورد هنرمندان جوان که حرفۀ هنریشان به سرعت در حال پیشرفت و تغییر است، باید اطمینان پیدا کرد که هر سال، یا پیش از هنر کارنمای جدید، به این بیوگرافیها سر زد تا دوباره ارزیابی شود مهمترین جنبههای فعالیت هنرمند کدامها هستند.
در ادامه دو نمونه بیوگرافی از دو هنرمند شناختهشده را میخوانیم:
الِگزَندِر کالدِر
هنرمند امریکایی، الگزندر کالدر، با ابداع شیوۀ خلاقانهای از حجمپردازی با خمیدن و تاباندنِ سیم برای خلق آثار سهبُعدی موسوم به “طراحی در فضا”، جهت و جریان هنر مدرن را تغییر داد. همگام با فوتوریستها و کوُنستروکتیویستها (ساختگراها)، و هماهنگ با زبانِ نقاشیِ انتزاعیِ اولیه، جُنباهای کالدر (اصطلاحی که مارسل دوشان برای توصیف کارهای او در ۱۹۳۱ جعل کرد) شامل اَشکال انتزاعی از جنس مواد و مصالح صنعتیاند – که اغلب شاعرانه و موزون شکل داده شده و گاهی با رنگهای خالص رنگآمیزی شدهاند – و با تعادلی اسرارآمیز و بینقص از سقف آویزان میشوند. اَسامبلاژ (مجسمۀ همبند) پیچیدهای از او با عنوان Cirque Calder (۱۹۲۶-۱۹۳۱)، که به هنرمند اجازه میداد ویژگیهای مختلف آن را در مقابل بینندگان دستکاری کند، به نوعی آغاز هنر اجرا یا پرفورمنس را به چهل سال قبلتر برمیگرداند. کالدر بعداً در مسیر حیات حرفهایاش خود را یکسره وقف ساخت مجسمههای یادمانیِ غولپیکر از جنس ورقههای فولادیِ پیچومهرهشده کرد که هنوز به زینت بخشیدن به میادین عمومیِ شهرها در سراسر جهان ادامه میدهند.
جان چَمبِرلین
جان چَمبِرلین بیش از همه به خاطر مجسمههای تاخوردهاش شناخته میشود که از آهن قراضه، بخشهای آسیبدیده و دورریختۀ خودروها، و دیگر نخالههای صنعتی ساخته میشوند. او میگوید: “کار من ربطی به ماشینهای اسقاطی ندارد. من عقیده دارم مواد معمولی و دمدستی بهترین مصالح هستند.” آثار او، با تاکید بر پرداختِ رنگ و درزها و خطهای طبیعیِ مواد خام، به منزلۀ نوعی نقاشی اکسپرسیونیستیِ انتزاعیِ سهبُعدی توصیف شدهاند. در حالی که کارهای معروف او به سالهای دهۀ ۱۹۶۰ برمیگردند (عمدتاً در زمینۀ مجسمهسازی)، او به تازگی آثاری در زمینۀ عکاسیِ بزرگاندازه هم خلق کرده است.